تبليغ

لينك باكس تبليغاتي

بايگانی وبلاگ

۱۳۸۷ دی ۱۶, دوشنبه

خلاصه قسمت دوازدهم سريال افسانه جومونگ


با خواهش هه مو سو از كاهن بزرگ زمينه ديدار هه مو سو
و بانو يو هوا اماده شد و اين دو عشق قديمي بعد از بيست سال همديگر را ملاقات كردند.

emperorsea.com


يوهوا: حتي اگر خواب باشم و اين روح هه مو سو باشد كه مرا در آغوش كشيده
باز هم خوشحالم. كاش مي دانستي اين سالها با غم فراغ تو چه كشيدم.

emperorsea.com

شروع قسمت 12:
هه مو سو و يوهوا با هم به كوهستان چومو مي روند و در دل طبيعت از سالهاي فراغ مي گويند.
بانو
از اخرين ديدار كه هه مو سو نابينا بود و نتوانست بانو را ببيند تا به او
بگويد از او باردار شده مي گويد. و به او مي گويد نام پسرمان را به خاطر
اينكه يادگار كمان داري تو بر او بماند جومانگ گذاشتيم. و از هه مو سو مي
خواهد كه بقيه عمرشان را با هم بگذرانند.
ولي هه مو سو مي گويد پدر جومانگ هماني هست كه او را بزرگ كرده و......

emperorsea.com

emperorsea.com


شب هنگام يوهوا در قصر به چيزي كه فقط فكر مي كند هه مو سو و بازگشت به زندگي با اوست

emperorsea.com

و هه مو سو هم در كلبه در كوهستان به بانوي خود و پسرش كه الان در كنار اوست فكر مي كند.

emperorsea.com

بانو به ديدن شاه مي ايد و به او مي گويد كه هه موسو را ديده و اجازه بده كه بقيه عمرم را با او زندگي كنم.

emperorsea.com


شاه او را نوازش مي كند و مي گويد هميشه فكر مي كردم كه اگر هه مو سو زنده
بود او را در جايي مستقر كنم و تو به زندگي با او ادامه دهي. حالا كه او
زنده است به ديدار او برو

emperorsea.com

جومانگ مهارتش در جومانگ شدن كامل مي شود و در آخرين تمريني كه با استاد خود دارد تير اندازي در جنگ را تمرين مي كند.

emperorsea.com


استاد شاگردش را در تیر اندازی رگباری راهنمایی می کند و خود به او تمام
فنون را یاد می دهد. انگار هه مو سو می داند که امروز اخرین روز تمرین است.

emperorsea.com


همه تیر های استاد نابینا به سیبل می خورد و جومانگ مهارتی بر مهارت هایش افزوده می شود.

emperorsea.com


هه مو سو از شاگردش می خواهد که به دیدن مادرش برود و او را تنها نگذارد و
به او می گوید من موفق نشدم از زنی که به من متکی بود دفاع کنم مواظب باش
تو اینطوری نشی

emperorsea.com

جومانگ در اخرین لحظه های دیدار هنوز هم به فکر استاد است و به او وعده ضیافتی رنگین را می دهد

emperorsea.com

ان طرف داستان دو شاهزاده با نقشه وزير اعظم سپاه را براي كشتن هه مو سو فراهم كرده و تا پشت كوه چومو امده اند

emperorsea.com

شاه كه راضي شده يوهوا را به هه موسو بسپارد براي بدرقه انها به كوهستان مي ايد

emperorsea.com


جومانگ در راه ديدار مادر است كه ۳ برادر را مي بيند و به او مي گويند كه
سپاهي براي گرفتن تو به كوهستان مي امدند جومانگ دوان دوان سعي مي كند خود
را به كوهستان برساند

emperorsea.com

و هه مو سو توسط حس خود متوجه مي شود كه افراد زيادي براي كشتن او امده اند. پس خود را براي جنگ اماده مي كند.

emperorsea.com


جومانگ وقتي مي رسد كه استادش در دايره سربازان محاصره شده است و در بالاي
تپه دو شازده را مي بيند كه افراد را براي كشتن استادش رهبري مي كنند.

emperorsea.com

۳ برادر براي اينكه جومانگ به ميان سربازان نرود و جان خود را از دست ندهد او را بيهوش مي كنند.

emperorsea.com


سربازان وقتي با قدرت عجيب هه موسو روبرو مي شوند به طرف او تير اندازي مي
كنند. و هه مو سو بنيانگذار ارتش دامول پدر جومانگ و شوهر يوهوا تير باران
مي شود.

emperorsea.com

در اخرين لحظه هاي مرگ به ياد خاطرات شيرين زندگي اش مي افتد

emperorsea.com

emperorsea.com


و شاهزاده خوشحال از مرگ هه موسو

emperorsea.com

شاه و يوهوا وقتي به بالاي كوهستان مي رسند با صحنه اي عجيب روبرو مي شوند

يوهوا وقتي پيكر بي جان و تير باران هه موسو را مي بيند نزديك است كه قالب تهي كند.

emperorsea.com


او را در اغوش مي كشد و شاه هم به سراغ رفيقي مي ايد كه ۲۰ سال پيش فكر مي
كرد او مرده است و حالا كه فهميده او زنده است باز هم دير مي رسد و او را
نمي بيند....

emperorsea.com

جومانگ به هوش مي ايد و از حال استاد مي پرسد.... استاد مي ميرد.......

emperorsea.com

و وقتي به كوهستان مي رسد فقط شمشيري را مي بيند كه در دستان استاد ديده بود.

emperorsea.com

و اين تنها يادگار استاد است.در اين غم اگر جومانگ بميرد هم كم نيست

emperorsea.com

شاه و بانو جسد هه موسو را بر بالاي تخته سنگي بر بالاي كوه مي برند.

emperorsea.com

و به وصيت خود هه موسو جسد او را در كوه رها مي كنند تا غذاي پرندگان شود.

emperorsea.com


مراسم
تشييع فرماندهي كه روزگاري همه از او حساب مي بردند چه ساده برگزار مي
شود. بانو يوهوا هنوز در شك از دست دادن هه موسو است انگار ۴۸ ساعت
خوابيده و نيمه اول خوابش شيرين و نيمه دوم تلخ بوده است.

emperorsea.com


كاهنه قصر كه جريان مرگ هه موسو را مي فهمد به وزير شك مي كند و سر او داد
مي زند كه چرا بدون اجازه چنين كاري كرده كه ممكن است به بويو اسيب برساند

emperorsea.com


جومانگ شك زده است..شك زده مرگ عزيزترينش و به ۳ برادر مي گويد از پيش من
برويد من نمي توانم برادر بزرگ شما باشم هر كس پيش من امده اسيب ديده
برويد....

emperorsea.com

ملكه و برادرش هم با شنيدن خبر مرگ هه موسو و اينكه يوهوا بيمار است بسيار خرسند هستند

emperorsea.com

ملكه براي زخم زبان زدن به يوهوا بر بالين بيمار او مي رود.

emperorsea.com

اين درد و رنجي كه مي گفتم بايد بكشي تازه شروع شده است...پس بنشين و تماشا كن!!!!!

emperorsea.com

به شاه خبر مي دهند كه شاهزاده سپاه را از قصر بيرون برده بود

emperorsea.com

و شاهزاده ها هولناك از اينكه شاه فهميده

emperorsea.com

شاهزاده كوچك مورد بازخواست قرار مي گيرد ولي حرفي براي گفتن ندارد

emperorsea.com


كه شاهزاده بزرگ ميان جان او مي رسد و همه تقصيرات را بر گردن مي گيرد و
مي گويد من هه موسو را براي نجات بويو كشتم. كه شاه حسابي خشمگين مي شود
ولي از كشتن او سرباز مي زند .

emperorsea.com

گاهي به صداقت گيو وا در دوستي اش با هه موسو شك مي كنم... اگر او را دوست داشت چرا قاتل او را نكشت؟؟ شما مي دانيد؟؟

emperorsea.com

تنها كاري كه مي كند به شازده مي گويد از جلوي چشمان من دور شو...

emperorsea.com

وزير به شاهزاده بزرگ اداي احترام مي كند و مي گويد الحق كه فقط شما لايق پادشاهي هستيد از همين الان روي من حساب كنيد.

emperorsea.com

شاه بر بالين بيمار همسري كه هيچ گاه به كام او نرسيده مي ايد و از او مي خواهد كه خوب شود.

emperorsea.com

به جومانگ بگوييد به قصر بازگردد...

emperorsea.com


سوسونو به محل زندگي جومانگ مي ايد و از حال او مي پرسد كه مي گويند بعد
از ان جريان فقط شراب مي خورد و هميشه مست است. او هم پول زيادي براي تهيه
شراب جومانگ به انها مي دهد.

emperorsea.com


جومانگ اكنون به يك زن باز خوش گذران ولگرد كه هميشه در مستي به سر مي برد
تبديل شده روزها در كافه ها با دختران ... به سر مي برد و هميشه مشغول
نوشيدن

emperorsea.com

گروه تجاري سوسونو هنوز دنبال اين هستند كه موپال مو را راضي كنند تا امور شمشير سازي را به انها ياد دهد.

emperorsea.com

اين بار او را به بهانه اينكه دفعه قبل مي خواستيم امتحانت كنيم به خانه خود مي كشانند.

emperorsea.com

دوست همقصري جومانگ سراغ شاهزاده را مي گيرد.

emperorsea.com

جومانگ هر شب خواب مرگ استاد را مي بيند و نيمه شب از خواب مي پرد.

emperorsea.com

او روزها در كافه است. دوستش به ديدن او مي ايد ولي او را غير قابل انتظار مي بيند.

emperorsea.com

هر وقت هم كه مست نيست در قمارخانه ها مشغول قمار است.

emperorsea.com

از قصر برايش خبر مي اورند كه شاه دستور داده به قصر بازگرد كه لو مي گويد به شاه بگوييد من هنوز لايق بازگشت به قصر نيستم

emperorsea.com

همين موضوع را به گوش شاه مي رسانند

emperorsea.com

شب هنگام كه جومانگ در راه بازگشت به خانه است توسط ماموران دوچي دوره ميشود تا او را بكشند

emperorsea.com

در اين هنگام شاه ناظر او و شمشير زني اوست.....

emperorsea.com

در قسمت بعد:

بر سر جومانگ مست چه خواهد امد؟؟؟

به قصر باز خواهد گشت؟؟؟





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر