تبليغ

لينك باكس تبليغاتي

بايگانی وبلاگ

۱۳۸۷ دی ۱۶, دوشنبه

خلاصه قسمت یازدهم سريال افسانه جومونگ

خوب اینم از خلاصه قسمت یازدهم جومونگ


هه موسو و جومانگ قبل از رسيدن به محل ملاقات مورد هجوم و حمله افراد نخست وزير قرار مي گيرند ولي موفق مي شوند خيلي از اونها را بكشند و در برن


جومونگ


هه موسو كه با حمله مواجه مي شه با خودش فكر مي كنه كه تمام اين 20 سال گيوم وا بوده كه اونو زنداني كرده و حالا هم مي خواسته اونو بكشه


جومونگ


جومانگ كه از برنامه ديشب خيلي حالش گرفته شده داره به حرف هاي هه موسو فكر مي كنه كه مي گفت با پادشاه تو ارتش دامول بوديم و ....


جومونگ


پا مي شه مي ياد پيش هه موسو و مي گه استاد تو فكر مي كني عالي جناب اين كار را كرده؟؟؟ شايد كساني باعث شدن كه نامه شما به دست شاه نرسه و خلاصه كلي با هم حرف مي زنن


جومونگ


شروع آموزش هاي رسمي:
روز بعد هه موسو به جومانگ مي گه خب حالا كه نتونستم سفارشت را به گيو وا بكنم حداقل بهت هنر هاي رزمي را ياد مي دم تا بتوني از خودت دفاع كني و آموزش هاي رسمي جومانگ شروع مي شه در روز اول هم تمرين تمركز و شمشير زني آموزش داده مي شه


جومونگ


از طرفي شاه به نخست وزير كه فكر مي كنه اون باعث شده كه هه مو سو را نبينه نامه هه موسو را نشون مي ده و بهش مي گه اين نامه از هه موسو هست كه مي خواسته منو مخفيانه ببينه ولي اون خودش را به من نشون نداد.
فكر مي كني چي باعث شده كه هه موسو خودشو به من نشون نده؟؟؟
اگه نتوني جاي اونو پيدا كني .......


جومونگ


يون تابال هم موپال مو يا همون آهنگر مشهور بويو را دعوت كرده تا يه جورائي بخرتش و ازش فنون مخفي را بپرسه كه تا مو پال مو مي فهمه اونا برا چي دعوتش كردن حسابي جوش مي ياره و از خونه اونا مي ره


جومونگ


از طرفي دوچي يا همون رقيب تجاري یون تابال به وزير دارائي و شاهزاده كوچيكه رشوه مي ده تا باهاش همكاري كنن و....شازده هم از اون مي خواد كه جومانگ را پيدا كنه كه تا عكس جومانگ را نشون دوچي مي ده مي گه اين براي من كار مي كرده و حالا هم فراري و....


جومونگ


نوكر بانو يوهوا بهش خبر مي ده كه زندان غار مورد حمله قرار گرفته و الان معلوم نيست كه جومانگ در كجا به سر مي بره


جومونگ


روز دوم تمرين: حمله تا تمركز كامل
در ادامه تمرين هاي جومانگ هه موسو با اون تا حد مرگ مي جنگه تا بتونه جومانگ هنگام حمله تمركز داشته باشه و مدام هم جومانگ شكست مي خوره


جومونگ


ولي در آخرين حمله جومانگ پيروز مي شه و مي تونه تمركز خودش را به دست بياره و مورد تشويق هه موسو قرار مي گيره


جومونگ


آخرين روز تمرين تمركز:
بلاخره جومانگ با استعداد ذاتي خوبي كه داره موفق مي شه در شمشير زني استاد بشه و بتونه حتي با چشم بسته هم شمشير بزنه


جومونگ


روز چهارم تمرين : جومانگ تير انداز ميشود.
پس از يادگيري شمشير زني جومانگ از دست هه موسو كمان دست سازي هديه مي گيرد تا با اون تمرين كنه و وقتي موفق شد كمان را تا انتها بكشه هه موسو به اون تير اندازي حرفه اي ياد بده


جومونگ


شازده كوچيكه به خانه دوچي اومده سوهانگ را مي شناسه و به اون مي گه كه جومانگ از قصر بيرون شده و حالا خيلي در به در شده و خلاصه هواست باشه ديگه از جلوي من كه رد مي شي احترام بزاري و الا.....


جومونگ


سوهانگ به ديدن جومانگ مي ياد و به اون مي گه كه شازده به خانه دو چي اومده و ازش رشوه گرفته و مي خوان خراب كاري كنن و در ضمن اون از دو چي خواسته كه جاي تو رو پيدا كنن جومانگ هم از اون تشكر مي كنه و در آغوشش مي كشه كه در اين حين سوسونو كه به ديدن جومانگ اومده اين صحنه را مي بينه


جومونگ


از طرفي شازده بزرگه حالش خوب شده و از تو جاش بلند مي شه كه به بيرون بره


جومونگ


توي راه داداشيش را مي بينه كه داداشي بهش مي گه من با دو چي هم دست شدم كه حال يون تابال را بگيرم كه تا داداش بزرگه اينو مي شنوه دوباره سرش داد و بيداد مي كنه و بهش مي گه تو خيلي به درد نخور و احمقي


جومونگ


سوسونو كه عشق جومانگ ديوونه اش كرده داره به اون صحنه اي كه ديده فكر مي كنه و از تو فكرش بيرون نمي ياد


جومونگ


جومانگ هم دوستاش را مي ياره تا پيش سوسونو استخدام كنه كه سوسونو مي گه اون پيشنهادي كه دادم فقط براي خودت بود اونا منو دزديده بودن و نمي تونم بهشون كار بدم.


جومونگ


كه ناگهان شازده بزرگه وارد خونه يون تابال مي شه و جومانگ را اونجا مي بينه


جومونگ


چرتش پاره مي شه و به جومانگ مي گه بيا تو باهات حرف دارم


جومونگ


شازده جلوي سوسونو خيلي به جومانگ بد و بيراه مي گه و به نوعي اونو مي خواد كوچيك كنه و ابروش را ببره


جومونگ


كه به سوسونو مي گه برو بيرون با هم خصوصي حرف داريم و اونم مي ياد بيرون كه يون تابال مي گه چرا اينقدر زود اومدي كه جريان را مي گه . يون تابال هم خيلي خوشحاله كه شاهزاده ها اينجا هستن و دلبسته دخترش


جومونگ


جومانگ به دست و پاي برادرش م افته و مي گه من كه ديگه شازده نيستم و هيچي هم ندارم چرا هنوز با من دشمني ؟؟؟ به من رحم كن من مي خوام زندگي كنم!!! كه اونم مي گه تمام اين سال ها تو ماردت باعث شدين كه شاه به ما و مادرمون بي توجهي كنه حالا بايد تاوان پس بدين


جومونگ


سوسونو قبول مي كنه كه اون 3 تا دوست جومانگ براش كار كنن


جومونگ


جومانگ كه خوابش نمي بره و به حرف هاي داداشش فكر مي كنه و هي نفس نفس مي زنه كه هه موسو بهش مي گه چرا نمي توني بخوابي ؟؟چته؟؟ و خلاصه كلي بهش اميد مي ده و...


جومونگ


اون 3 تا كه از باربري خسته شده اند مي يان پيش رييس سربازها و مي گن چرا ما را تو گروه محافظا راه نمي دي ما خيلي قدرت داريم كه اونم مي گه خودتونو نشون بدين كه موفق مي شن چن تا از محافظا را شركت بدن و بيان تو تيم محافظا


جومونگ


دوچي هم كه مثل سگ داره جگر خام مي خوره


جومونگ


رييس گارد مي ياد و به شاه مي گه ما هنوز نفهميديم كه كي تو اون زندان غار بوده و الان هه موسو كجا هست كه شاه حسابي داغ مي كنه


جومونگ


شاه هم به اون ماموريت مي ده كه با سربازا به دنبال هه موسو بگردن. كه وزير هم اينا را قايمكي مي بينه


جومونگ


و مي ياد پيش يومي يول و مي گه من مي خوام هه موسو را بكشم كه اون داد مي زنه سرش و مي گه تو نبايد هيچ غلطي بكني


جومونگ


يومي يول مي فرسته دنبال اون دختر كوچيكه قصر پيش گويي كه كارش خيلي درسته تا هه مو سو را پيدا كنه كه اون موفق مي شه جاي هه موسو را پيدا كنه


جومونگ


يو مي يول مخفيانه به ديدن هه مو سو مي ياد و باهاش حرف مي زنه كه قانعش كنه اين 20 سال به خاطر بويو زندانيش كرده و خواست خدايان بوده و شاه نمي دونه و حالا هم بايد از بويو بره كه هه موسو قبول نمي كنه تا اينكه كاهن بهش مي گه اگه نري يوهوا كه حالا صيغه شاه هستش خيلي رنج مي كشه كه هه موسو تازه مي فهمه جومانگ پسر بانو يوهوا هستش و....
و قبول مي كنه كه از بويو بره ولي مي گه قبلش تو بايد براي من كاري بكني!!!!!!


جومونگ


ماموراي وزير هم كه مخفيانه به دنبال يومي يول رفته بودن به اون خبر مي ده كه يومي يول به ديدن هه موسو در كوهستان رفته بود.


جومونگ


وزير مي ياد با يك نقشه حساب شده شازده را تحريك مي كنه تا با يك سپاه مخفيانه به جنگ هه موسو بره و اونو بكشه


جومونگ


يوهوا هم هنوز در فكر هه موسو هست و هنوز هم حلقه عروسيش را داره و بهش نگاه مي كنه


جومونگ


هه موسو شب هنگام از چيز هايي كه از يومي يول شنيده حسابي تو لك مي ره و حالش گرفته مي شه و به حال خودش گريه مي كنه كه يه صحنه خيلي خيلي رومانتيك و احساسيه


جومونگ


از طرفي يومي يول از كار خودش احساس گناه مي كنه


جومونگ


شاه به ديدن اون مي ياد و كمي باهاش درد دل مي كنه....


جومونگ


شازده به ديدن مامانش مي ره و از هه موسو و جرياناتي كه با يوهوا داشته مي پرسه كه مامانش تعجب مي كنه و با حالي كه براش تعريف مي كنه ازش مي خواد كه اين جريانات را كسي نفهمه چون ممكنه به قيمت جونش تموم بشه


جومونگ


نوكر يوهوا هم موفق مي شه اون داداش قلابيش را پيدا كنه و از حال جومانگ با خبر بشه


جومونگ


شازده كوچيكه هم داره اساس قاچاق دوچي را فراهم مي كنه و به اهنگر ها مي گه اگه صداتون در بياد همتونو مي كشم


جومونگ


شازده بزرگه به كوچيكه مي گه يه سپاه 200 نفري به طور مخفيانه آماده كن و منتظر دستور من باش


جومونگ


بانوي پيش گو يومي يول به ديدن يوهوا مي ياد و بهش مي گه بايد با من جايي بيرون قصر بياي


جومونگ


وقتي به محل مي رسن مي گه كسي كه تو عشقق را توي دلت زنده نگه داشتي الان به ديدنت مي ياد با اون ملاقات كن و سريع بيا پايين كوه من منتظرتم.


جومونگ


و هه موسو و يوهوا همديگر را پس از 20 سال مي بينند.


جومونگ


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر